top of page
< Back

کینه

resentmenttowardmossadegh


درباره دشمنان، مخالفان و منتقدان دکتر مصدق-بخش نخست

هرگاه که به هر مناسبتی، سخن از استقلال و آزادی و ایستادگی در برابر دشمنان ایران و حفظ منافع ملی و مقولاتی ازاین‌دست به میان می‌آید خون‌های به‌ناحق ریخته قائم­مقام فراهانی، امیرکبیر و مدرس، میرزا کوچک‌خان دکتر فاطمی، جوانان تیرباران شده در زندان‌ها و... در اذهان تداعی می‌‌شود که تعدادشان در تاریخ معاصر ایران کم نیست.

در کنار جان‌باختگان راه آزادی، بسیار مردان وزنانی بودند که در طول زندگی، شرف و شرافتشان را در برابر زندگی مادی به فروش نرساندند و همین ایستادگی در پای آزادی، ایران و مردم، دشمنی‌ها و دشمنان بسیاری را برایشان رقم زد. از جمله این گروه  دکتر محمد مصدق رهبر مبارزات ملی‌شدن صنعت نفت در سال ۱۳۲۹ است که ایستادگی‌اش در مقابل استبداد و استعمار به قیمت بازداشت، محاکمه، زندان و تبعید در چهارده سال پایانی عمر او تمام شد.

به جز اینها مصدق چه در دوران حضور در عرصه سیاسی و چه در دوران بعد از سرنگونی از قدرت و حتی در دوران بعد از مرگش که امروزه بیش از پنجاه و پنج سال از آن می‌گذرد همواره هدف اتهامات، توهین‌ها و برخوردهای خصمانه دشمنان، مخالفان  منتقدان خود قرار داشته است.

در این یادداشت دشمنان، مخالفان و منتقدان مصدق به دسته‌های زیر تقسیم شده و در باره انتقادات و اقدامات آنها علیه مصدق توضیح داده شده است.  یکی از نکات درخور توجه در این باره، کثرت و تنوع مخالفان ونیز تداوم این مخالفت‌هاست.

دشمنان، مخالفان و منتقدان مصدق را به دسته‌های زیر می‌توان تقسیم کرد:

استبداد و عوامل آن

رضاشاه و فرزندش محمدرضا شاه پهلوی و نیروها و اقشار هوادار وی همچون زمین‌داران بزرگ و اشراف، از جمله مهم‌ترین دشمنان مصدق از ابتدای تشکیل سلطنت پهلوی تا پایان آن و حتی بعد از سقوط آن بودند. به‌طوری‌که محمدرضا شاه پس از ترک ایران و در روزهای آخر عمرش هنگامی که آخرین کتاب خود " پاسخ به تاریخ را "می‌نوشت نیز کینه و نفرت خود از مصدق را به کنارنگذاشت و چنین درباره مصدق به داوری نشست:

اما پیش از محمدرضا شاه، پدرش رضاشاه به سراغ مصدق رفته بود. دکتر مصدق از جمله کسانی بود که به هنگام تشکیل جلسه برای خلع احمدشاه از سلطنت ونیز در جلسه مجلس مؤسسان که برای تصمیم‌گیری درباره سلطنت رضاخان سردار سپه برگزار شده بود به همراه مدرس، ملک‌الشعرا و... به مخالفت با آن برخاسته بود‌.

نتیجه این مخالفت ممنوعیت حضور مصدق در عرصه سیاسی و در سال‌های آخر عمر تبعید به احمدآباد بود. در جریان بازداشت و اجبار مصدق به تبعید، خشونت مأموران حکومتی موجب شد تا خدیجه فرزند خردسال وی دچار حمله عصبی شد و تا پایان عمر اسیر بیماری زندگی خود را در آسایشگاه سپری کند.

مصدق بعد از شهریور 1320 توانست به عرصه سیاسی بازگشته و فعالیت کند. فعالیتی که نتیجه آن پیروزی مردم ایران در مبارزه علیه شرکت نفت و ملی‌شدن صنعت نفت بود.

به دنبال این پیروزی که منجر به قطع غارت منابع ملی ایران شد، دشمنی انگلیسی‌ها و عوامل داخلی آنها علیه مصدق از همان روزهای ابتدایی حکومت مصدق آغاز شد.

شاه که در ابتدا با گردن‌گذاشتن به نخست‌وزیری مصدق و سپس حمایت‌های ضمنی، تلاش داشت تا خود را با مبارزات مردم همراه نشان دهد، به‌تدریج راه خود را جدا ساخت. مانع‌تراشی‌های وکلای حامی دربار بر سر طرح‌ها و برنامه‌های مصدق، ایجاد اختلاف و شکاف میان نیروهای نهضت و جدا ساختن همراهان و فعالان نهضت ملی، آشوب‌های خیابانی و برهم‌زدن امنیت اجتماعی و حمله به روزنامه‌ها و اجتماعات و دفاتر احزاب طرف‌دار نهضت و سرانجام قبول پیشنهادات آمریکایی‌ها و انگلیس‌ها برای سرنگونی مصدق از جمله اقدامات شاه علیه مصدق بود.

شاه به‌رغم آن که در کتاب" مأموریت برای وطنم" ونیز "پاسخ به تاریخ" سعی کرده است تا خود را همراه نهضت ملی و حامی دکتر مصدق نشان دهد، ولی صراحتاً و البته با کتمان بخش‌هایی از واقعیت، سرنگونی مصدق را تأیید کرده است. از جمله در پاسخ به تاریخ درباره همراهی با سیاست‌های غرب و مشورت با "کرمیت روزولت" طراح کودتای ۲۸ مرداد، می‌نویسد:  «در مرداد ۱۳۳۲ پس از حصول اطمینان از پشتیبانی ایالات متحده و انگلیس که سرانجام سیاست مشترکی را آغاز کرده بودند و پس از بررسی اوضاع با کرمیت روزولت نماینده سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا بر آن شدم که برای یافتن راه‌حلی وارد عمل شوم.» اشاره به نقش "کرمیت روزولت " در خاطرات اسدالله علم هم آمده است.

بعد از سرنگونی دکتر مصدق نیز دشمنی شاه با وی به پایان نرسید. محمدرضا شاه در آخرین نوشته خود که بعد از سقوط سلطنت و در خارج از ایران نوشته است، در بیان خاطرات خود از حوادث دوران سلطنت بخشی را به حوادث دوران ملی‌شدن نفت و حکومت دکتر مصدق اختصاص داده است. عنوان این فصل این است: "عوام‌فریبی در رأس قدرت " شاه در این فصل جدای از دروغ‌ها و کتمان حقیقت‌هایی که کرده است به‌دفعات با عناوین توهین‌آمیز و زشتی از مصدق نام می‌برد که بیانگر میزان نفرت او از مصدق است. برخی این عناوین عبارت است از: شاگرد جادوگر، جاه‌طلب، دیکتاتور طاغی، سیاستمدار دیوانه، بی‌لیاقت، اسیر احساسات منفی موجود، غیرعقلانی و قابل‌مقایسه با روبسپیر و شخصیت‌های کمدی ایتالیایی و...

در یادداشت‌های علم، شاه و علم با عناوینی همچون: "دماگوژ" (عوام‌فریب) چندین بار از مصدق یاد کرده است و یک‌بار نیز "علم" از عنوان "... سوخته " درباره مصدق سود جسته است.

به جز شخص شاه، اقشار و اشخاص وابسته به قدرت نیز ازجمله مخالفان و دشمنان دکتر مصدق بودند. آنها عموماً در زمره کسانی بودند که با ملی‌شدن نفت و قطع نفوذ و دخالت استبداد و استعمار منافعشان به خطر افتاده بود. این دسته از مخالفان و دشمنان مصدق در حقیقت عوامل اجرایی استبداد و استعمار بودند. اعضای این گروه بر چند دسته تقسیم می‌شدند. یک گروه شامل برخی رؤسای ایلات و عشایر، زمین‌داران بزرگ و اقشاری بودند که اصلاحات ساختاری مصدق را برنمی‌تابیدند و یا از جمله متحدان استراتژیک قدرت‌های بیگانه در ایران بودند که به‌تبع آنها از بر سرکار بودن مصدق ناخشنود بودند. گروهی دیگر عوامل اجرایی استبداد و استعمار بودند. کسانی همچون برادران رشیدیان، میر اشرافی، برادران تفضلی، اردشیر زاهدی، نظامیانی که از سوی دکتر مصدق بازنشسته از جمله این مخالفان بودند.

گروه دیگر اراذل‌واوباش و سردستگان آنها بودند که توسط دربار و دو گروه دیگر به خدمت فراخوانده شده و به‌اصطلاح بازوی اجرایی و عملیاتی به شمار می‌رفتند. کسانی همچون: شعبان جعفری، حسین رمضون یخی، طیب حاج‌رضایی، ناصر جیگرکی، امیر موبور، احمد عشقی، برادران هفت کچلون، ملکه اعتضادی، پری آژدان قزی و... وظیفه عمده این گروه برهم‌زدن نظم و آرامش عمومی، ایجاد اختلال در برنامه‌های دولت و در صورت لزوم حمله به مراکز دولتی و خانه نخست‌وزیر بود. اقدامی که هم در روز ۹ اسفند وهم در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۱ رخ داد و گرچه در هر دو بار اوباش در دستیابی  به مصدق ناکام ماندند؛ ولی هر دو بار خانه نخست‌وزیر را غارت کردند و هرچه را به دستشان رسید یا بردند و یا نابود کردند.

وظیفه دو گروه اول تحت هدایت عوامل اطلاعاتی بیگانه و هم جهت و همسو با شاه  و عوامل دربار، شناسایی  و تشکیل گروه‌های مختلف و دسته‌های عملیاتی و تهیه برنامه برای عمل، حمایت مالی اوباش و اراذل، نظامیان دون‌پایه و... برای برهم‌زدن تجمعات احزاب و گروه‌ها، اخلال در برنامه‌های دولت، ایجاد اختلال و ناامنی و یا در برخی موارد تحریک ایلات و قبایل برای شورش علیه دولت بود.

در اسناد دولت‌های وزارت خارجه آمریکا و بریتانیا و نیز در اسناد سازمان‌های CIAو MI6 به‌دفعات به نقش افرادی همچون برادران سیلی، کیوانی و بوسکو اشاره شده است. مهدی میر اشرافی بعد از سقوط مرکز رادیوایران در بعدازظهر ۲۸ مرداد از جمله نخستین کسانی بود که از میکروفن رادیو سقوط دکتر مصدق را اعلام کرد و به وی حمله کرد.

درباره دشمنان، مخالفان و منتقدان دکتر مصدق-بخش دوم
استعمار

دشمن و مخالف دوم محمد مصدق در طول حیات سیاسی او، دولت‌های بریتانیای کبیر، ایالات متحده آمریکا و نیز دولت اتحاد شوروی بودند.

نخستین دشمنی‌های دولت بریتانیای کبیر با دکتر مصدق از دوران والی گری مصدق در فارس آغاز شد. مقاومت مصدق در برابر خواسته دولت بریتانیا مبنی بر به‌رسمیت‌شناختن پلیس جنوب و مخالفت با سرکوب تنگستانی‌ها، موجب مخالفت آنها با مصدق شد. دومین برخورد میان مصدق و انگلیسی‌ها بر سر مخالفت مصدق با کودتای سیاه سوم اسفند ۱۲۹۹ صورت گرفت. از نگاه مصدق ریشه بسیاری از مصائبی که بر ایران واردآمده بود به کودتای ۱۲۹۹ باز می‌گشت و به همین دلیل بود که به‌رغم نظر احمدشاه قاجار از همکاری با دولت کودتا خودداری کرد.

مصدق به‌رغم دوری از عرصه سیاسی بعد از سقوط رضاشاه بار دیگر به میدان آمد و در انتخابات دوره چهاردهم به‌عنوان نفر اول از تهران به مجلس راه یافت. مخالفت با اعتبارنامه سید ضیاءالدین طباطبایی که به وابستگی به انگلستان شهره بود و نیز مخالفت با اعطای امتیازات نفتی جدید به کشورهای بیگانه و از جمله انگلستان که تا تصویب قانون ملی‌شدن نفت ادامه یافت، موجب شد تا انگلیسی‌ها و عوامل آن کینه او را به دل بگیرند. به همین دلیل بود که از همان ابتدای تشکیل دولت ملی، موج توطئه‌ها علیه دولت وی و کارشکنی بر سر اجرای قانون ملی‌شدن نفت آغاز شد. دولت بریتانیا پیش از آغاز گفت‌وگو میان مقامات شرکت سابق و نمایندگان خود با دولت ایران و قبل از آنکه به قول خودشان با سرسختی و انعطاف‌ناپذیری مصدق مواجه شوند به مقابله باوی برخاسته بودند. به نوشته گازیروفسکی:  «انگلیسی‌ها حتی پیش از  این که مصدق از سوی مجلس نامزد نخست‌وزیری شود بر شاه فشار آوردند که سید ضیاء را به نخست‌وزیری برگزیند. این فشار بعدازاین که مصدق به نخست‌وزیری رسید افزایش یافت و طرح‌هایی به مرحله اجرا درآمد که مصدق را برکنار کند.»  (گازیروفسکی، ۱۳۷۱: ۱۶۰). طراحی برای کودتا در کنار تمهیدات دیگر همچون بلوکه کردن پول‌های ایران در بانک‌های انگلیس، جلوگیری از فروش نفت ایران، تهدید خریداران نفت به تحریم و برخورد با آنها، تهدید نظامی و... از همان ابتدا شروع شد. در خرداد ۱۳۳۰ یعنی یک ماه بعد از نخست‌وزیری مصدق، سفارت بریتانیا در تهران، خانم لمبتون عنصر قدیمی وبا تجربه خود را  برای گفت‌وگو درباره راه‌های مقابله با مصدق و نهضت ملی فراخواند. "آن لمبتون" وابسته مطبوعاتی سفارت بریتانیا در تهران در دوران جنگ جهانی دوم و عضو MI6 برای راه‌اندازی  و اداره فعالیت علیه مصدق، "رابرت زینر" از عناصر اطلاعاتی و مجرب را به مقامات سفارت آن کشور در تهران  پیشنهاد کرد. از نظر لمبتون، "زینر "مرد ایده‌آل برای اجرای برنامه‌های موردنظر دولت و سفارت بریتانیا در تهران بود. به گزارش برتود:  «میس لمبتون احساس می‌کند بدون مبارزه‌ای بر اساس خطوط فوق‌الذکر امکان ندارد بتوان محیط مساعدی را برای تغییر رژیم در تهران به وجود آورد.»  (جیمز بیل و راجر لوییس، ۱۳۶۸:۳۷۳) "زینر" در  یکی از نامه‌نگاری‌های خود به MI6 ادعا کرد که : «برادران رشیدیان موجب ایجاد تنش‌های پدیدآمده میان مصدق و برجستگان جبهه ملی یعنی کاشانی و حسین مکی در اوایل ۱۹۵۲ بوده‌اند." (گازیروفسکی، همان: ۱۶۲)

استراتژی بریتانیا برای سرنگونی دکتر مصدق شقوق چند گانه‌ای داشت. تبلیغات از راه‌های گوناگون در باره ناکارآمدی دولت، تخریب شخصیت مصدق، تبلیغ پیرامون خطر کمونیسم واین که دولت دکتر مصدق ایران را سرانجام به دامان کمونیسم خواهد افکند، تحریم اقتصادی به منظور بالا رفتن نارضایتی عمومی و روی برگرداندن مردم از مصدق، ملی‌شدن نفت و مبارزه با استعمار و... جنبه‌های مختلف این فعالیت‌ها بود.

در حمله به مصدق انگلیسی‌ها از هیچ‌گونه توهین و اهانت به مصدق کوتاهی نکردند. فرانسیس شپرد سفیر بریتانیا در ایران مصدق را فردی: " مکار، غیرقابل‌اعتماد و کاملاً  غیراصولی و نادرست معرفی کرد. از نظر جرج میدلتون کاردار بریتانیا در تهران، او یک رهبر متعصب ملی‌گرا بود. تایمز لندن  در همان شماره‌ای که عکس مصدق بر روی جلد آن نقش بسته بود و او را به‌عنوان مرد سال معرفی کرد نوشت: " او فردی سمج، متعصب گریان، کاریکاتور هولناک یک دولتمرد و جادوگر پیر است. روزنامه آبزرور چاپ لندن نیز نوشت: مصدق، متعصب فاسدنشدنی، آشفته، سردرگم، کوتاه‌فکر، فرانکشتاین، اسف‌انگیز.

این دشمنی سرانجام به سرنگونی دکتر مصدق و دولت ملی منجر شد. عمق نفرت و کینه وینستون چرچیل - نخست‌وزیر بریتانیا - از دکتر مصدق را در این جمله وی می‌توان دید:  «ما از هیتلر و ارتش آریایی شکست نخوردیم؛ ولی یک آریایی کچل فقط با یک خودنویس ما را شکست داد و از سرزمینش بیرون کرد.»  این نگاه و عظمت شکست از مصدق و مردم ایران تا به آن حد بود که بعد از پیروزی کودتاچیان و سرنگونی دولت ملی، "آنتونی ایدن" و زیر خارجه بریتانیا در خاطراتش بنویسد:  «خبر سقوط مصدق  هنگامی به من رسید که دوران نقاهت را می‌گذراندم... آن شب با خیال راحت خوابیدم.»

در برکناری مصدق، دولت بریتانیا علاوه بر رضایت دولت آمریکا، از همکاری و همراهی کامل دولت آیزنهاور برخوردار بود. تا به آنجا که بسیاری به دلیل نقش پررنگ افرادی همچون کرمیت روزولت به‌عنوان طراح و مجری اصلی کودتا علیه مصدق از تلاش‌های بریتانیا در این باره کمتر یاد می‌کنند . ولی واقعیت آن بود که کودتای ۲۸ مرداد کودتایی آمریکایی - انگلیسی بود.

به جز بریتانیا و به‌ویژه چرچیل و همکارانش در حزب محافظه‌کار و سرویس‌های جاسوسی آن کشور، دولتمردان آمریکایی و به‌ویژه جمهوری‌خواهان آن کشور نیز نگاه و رویه مشابهی با انگلیسی‌ها در باره مصدق داشتند. نگاه رایج که از سوی بسیاری ناظران نهضت ملی‌شدن نفت نیز بیان شده و می‌شود این است که آمریکایی‌ها در ابتدا با نهضت ملی، مصدق وایران همراهی نشان می‌دادند و مخالف ملی‌شدن نفت نبودند . ولی لجاجت‌های دکتر مصدق موجب شد تا آنها نیز به فکر سرنگون ساختن مصدق بیافتند. این در حالی است که با مراجعه به اسناد و مدارک و نیز شواهد موجود، داوری ما تغییر خواهد کرد."هنری گریدی" سفیر آمریکا در زمان ریاست‌جمهوری ترومن که از سوی برخی به داشتن نظرات مثبت درباره ایران و مصدق مشهور شده است در اظهارنظری درباره مشاوران ایرانی دکتر مصدق گفته بود: " مشاوران مصدق گانگسترها و تروریست‌هایی هستند که در جای خود باید با آنها طوری رفتار کنیم که با گانگسترهای شیکاگو رفتار کردیم. "والتر لیوی" مشاور نفتی ایران که آمریکایی بود هم مشاوران نفتی ایران را یک دسته روانی و دیوانه خطاب کرده بود. هندرسون سفیر بعدی آمریکا در زمان مصدق نیز او را لجباز، و مستبد توصیف می‌کرد.

دشمنی‌های سردمداران سرمایه‌داری جهانی سرانجام به طراحی کودتا علیه مصدق از سوی سازمان‌های جاسوسی دو کشور مزبور انجامید. اقدامی که به‌شدت از سوی نمایدگان شرکت‌های بزرگ نفتی آمریکا توصیه و تشویق می‌شد. تا آنجا که نماینده شرکت نفتی "سوکونی " صراحتاً از به کاربرد زور برای پایان‌دادن مسئله تأکید کرده بود.  نماینده شرکت نفتی "گلف" هم درباره ضرورت حذف مصدق " از صحنه سیاسی گفته بود: " فنا شدن ایران زیر سایه کمونیسم بهتر از پیروزی مصدق است.

به جز آمریکا و انگلیس، اتحاد جماهیر شوروی نیز از جمله مخالفان دکتر مصدق بود. کینه روس‌ها از مصدق بر سر ماجرای نفت شمال در سال ۱۳۲۳ بود. تلاش‌های دولت شوروی برای کسب امتیاز نفت شمال با تلاش‌های مصدق در مجلس چهاردهم با شکست روبه‌رو شد. علاوه‌برآن مصدق در دوران حکومت خود با ملی کردن امتیاز شیلات ضربه دیگری بر منافع روس‌ها در ایران وارد آورد.

ولی مهم‌تر از قطع منافع اقتصادی آنچه بیش از همه برای روس‌ها گران تمام شده بود، به زیر سؤال رفتن دیدگاه کمونیست‌ها و روس‌ها درباره انقلاب  و به‌ویژه در کشورهای جهان سوم بود. بر طبق نظریات مارکسیست‌ها، رهبری هر حرکت انقلابی و ضد استعماری باید توسط کارگران و دهقانان صورت می‌گرفت. قرارگرفتن شخصی همچون مصدق که یک اشراف‌زاده بود، تئوری‌های مارکسیستی را به زیر سؤال برد. به همین دلیل بود که از همان ابتدای ملی‌شدن نفت در ایران روس‌ها به مقابله با آن پرداختند و با دولت مصدق همکاری نکردند و طلاهای ایران را که در آن مقطع حساس تحریم نفت ایران، می‌توانست کمک بزرگی به دولت مصدق بکند، به ایران بازنگرداندند. امری که تنها چند ماه بعد از سرنگونی دولت مصدق انجام شد. علاوه‌برآن حزب توده که تابع بی‌چون‌وچرای روس‌ها و عامل اجرای دستورات آنها در ایران بود، تا توانست با تبلیغات منفی و اقدامات دیگر علیه دولت مصدق کارشکنی کردند که در ادامه به آن می‌پردازیم.

انگیزه آمریکا، بریتانیا و شوروی از مخالفت با نهضت ملی‌شدن نفت و شخص دکتر مصدق را به چند دسته می‌توان تقسیم کرد. تا زمان ملی‌شدن بیش از چهل و پنج سال بود توسط شرکت نفت انگلیس به یغما برده شده بود. به گفته دکتر مصدق در سازمان ملل متحد در آن زمان درآمد انگلستان از محل استخراج و فروش نفت ایران سالانه ۶۲ میلیون پوند بود که از آن مبلغ فقط ۹ میلیون وند به ایران پرداخت می‌شد. چشم‌پوشیدن از آن درآمد هنگفت طبیعتاً به‌آسانی امکان‌پذیر نبود.

دومین انگیزه و دلیل دشمنی‌های جهان سرمایه‌داری با ملی‌شدن نفت، الگو شدن این اقدام در میان کشورهای دیگر بود. چنان که جمال عبدالناصر اقدام مصدق و مردم ایران را الگوی خود در ملی کردن کانال سوئز عنوان کردند و اخضر ابراهیمی اندیشه مصدق را عامل اصلی در تأسیس جنبش عدم تعهد دانست.

و سرانجام انگیزه سوم برای آن کشورها تجربه حکومت 28ماهه مصدق در اداره کشور بدون تکیه  بر درآمد نفتی و طرح اقتصاد بدن نفت بود. تجربه‌ای بی‌نظیر برای الگوی توسعه درون‌زا در جهانی که رشد و پیشرفت بدون تکیه بر یکی از دو قطب شرق یا غرب محال و ناممکن تصور می‌شد. تجربه دولت مصدق آن باورها را درهم ریخت.

درباره دشمنان، مخالفان و منتقدان دکتر مصدق-بخش سوم
یاران پیشین

در درون نهضت ملی ایران شخصیت‌های سیاسی و باسابقه‌ای حضور داشتند که در پیشبرد نهضت و تصویب قانون ملی‌شدن صنعت نفت نقش داشتند. کسانی همچون مظفر بقایی کرمانی، حسین مکی، ابوالحسن حائری زاده، شمس قنات آبادی، آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی، سید مجتبی نواب صفوی و... اما در جریان روند نهضت، این افراد بنا به دلایلی از نهضت و رهبری آن جدا شدند و به‌تدریج یا به صف مقابل پیوستند و یا از حمایت خود از نهضت و دکتر مصدق خودداری کردند. دلایل این تغییر مواضع از سوی اعضای این دسته متفاوت و در برخی موارد متضاد بود. به‌عنوان‌مثال آیت‌الله کاشانی که از کودتا حمایت ضمنی کرده بود چندی بعد از آن یعنی زمانی که دولت سپهبد زاهدی بار دیگر روابط ایران و بریتانیا را برقرار کرد به مخالفت با آن برخاست و تأیید خود از دولت او را پس گرفت و تا به آنجا پیش رفت که سرهنگ فرزانگان سخنگوی دولت زاهدی با عبارات توهین‌آمیزی ایشان را تهدید کرد. یا سید مجتبی نواب صفوی رهبر فداییان اسلام تنها چند ماه بعد از کودتا، به مقابله با رژیم شاه برخاست. نواب و دوستانش در زمستان ۱۳۳۲ با رهبران و اعضای فعال نهضت مقاومت ملی همچون مهندس بازرگان دیدار کردند و طرح ترور زاهدی را با ایشان در میان گذاشتند. به گفته مهندس سحابی، بازرگان با این طرح مخالفت کرد.

درهرصورت مخالفت این گروه با دکتر مصدق و نهضت ملی چه فداییان اسلام که از همان ماه‌ها‌‌‌ی شروع دولت ملی آغاز شد و چه آقای کاشانی که از بعد از سی تیر ۱۳۳۱ به‌تدریج اوج گرفت را می‌توان در تحلیل آنها از وضعیت سیاسی دانست و نه منافع و مطامع شخصی. آینده نیز این را به اثبات رساند که نه کاشانی و نه فداییان اسلام بعد از کودتا جز اتهام، دشمنی، زندان و سرانجام اعدام (چهار تن از اعضای فداییان اسلام)  نصیبی نبردند.

اما وضعیت سایر دوستان سابق و دشمنان جدید نهضت ملی با آقای کاشانی و نواب صفوی فرق می‌کرد. آنها هریک به‌تناسب از مخالفت و دشمنی خود با نهضت ملی و دکتر مصدق به مواهب و امکانات بسیار رسیدند. دکتر مظفر بقایی به دلیل بلندپروازی‌های خود، سودای نخست‌وزیری در سر می‌پروراند و گرچه بنا به همین بلندپروازی‌های زیاده از حد و ظرفیت خود نتوانست هیچگاه به این منصب دست یابد؛ ولی تا پایان عمر سلطنت،  خود را در عرصه سیاسی ایران حفظ کرد و به مدد شیوه خاص خود، حتی بعد از پیروزی انقلاب نیز یک‌چند در میان انقلابیون حضور یافت و تلاش کرد در عرصه سیاسی تأثیرگذار باشد. او به‌ویژه تلاش کرد میان نیروهای ملی طرف‌دار مصدق و نیروهای مذهبی و روحانیت شکاف ایجاد کند. او در این راه تا حدودی نیز موفق بود   و تنها هنگامی که تشت رسوایی ارتباطش با سرویس‌های جاسوسی بیگانه و به‌ویژه "سیا" فاش شد، همگان به دلایل واقعی وی و هم‌فکرانش با دکتر مصدق آگاه شدند. حسین مکی گرچه نه همچون بقایی، ولی یک‌چند تلاش کرد تا خود را در صحنه سیاسی نگاه دارد؛ ولی چون در این زمینه موفق نشد خود را به کناری کشید و از فعالیت سیاسی پرهیز کرد. تنها سهم مکی از مخالفت با مصدق، پرهیز رژیم شاه از بازداشت و برخورد با وی بود. مکی تا آخر عمر به کار تاریخ‌نگاری مشغول بود.

ابوالحسن حائری زاده که ازجمله مؤسسان جبهه ملی بود بعد از کودتا به‌پاس مخالفت با مصدق و قرارگرفتن در صف دشمنان نهضت، به‌عنوان سفیر سیار شاهنشاه عازم اروپا شد.

شمس قنات آبادی همچون سید مصطفی کاشانی مزد مخالفت با مصدق و حمایت از کودتاچیان را با انتخاب به نمایندگی مجلس دریافت کرد. ابوالحسن عمیدی نوری که از اعضای مؤسس جبهه ملی بود به دلیل مخالفت با مصدق، بعد از کودتا به سمت معاون زاهدی و مسئول اداره تبلیغات دولت انتخاب شد.

سهم دیگر دوستان قدیم و مخالفان جدید نیز به‌تناسب اقدامات آنها و به میزان تلاش و کوشش در راه مخالفت با مصدق داده شد. اعضای این نقش و وظیفه اعضای این گروه تحت هدایت عوامل اطلاعاتی بیگانه و هم جهت و همسو با شاه  و عوامل دربار، شناسایی، و تشکیل گروه‌های مختلف و دسته‌های عملیاتی و تهیه برنامه برای عمل، حمایت مالی اوباش و اراذل، نظامیان دون‌پایه و... برای برهم‌زدن تجمعات احزاب و گروه‌ها، اخلال در برنامه‌های دولت، ایجاد اختلال و ناامنی و یا در برخی موارد تحریک ایلات و قبایل برای شورش علیه دولت بود.

در اسناد دولت‌های وزارت خارجه آمریکا و بریتانیا و نیز در اسناد سازمان‌های CIAو MI6 به‌دفعات به نقش افرادی همچون برادران سیلی، کیوانی و بوسکو اشاره شده است. مهدی میر اشرافی بعد از سقوط مرکز رادیوایران در بعدازظهر ۲۸ مرداد از جمله نخستین کسانی بود که از میکروفن رادیو سقوط دکتر مصدق را اعلام کرد و به وی حمله کرد.

درباره دشمنان، مخالفان و منتقدان دکتر مصدق-بخش چهارم
حزب توده

مخالف یا دشمن دیگر دکتر مصدق از پیش از ملی‌شدن نفت تا کنون حزب توده ایران است. نخستین برخوردهای حزب با مصدق بر سر واگذاری امتیاز نفت شمال  به شوروی آغاز شد. مصدق با درخواست شوروی در این باره به‌شدت به مخالفت برخاست.

مخالفت مصدق با پیشنهاد روس‌ها خشم حزب توده را برانگیخت. میر جعفر پیشه‌وری از کمونیست‌های قدیمی که در آن دوران عضو حزب توده بوده بود، در روزنامه آژیر در باره موضع مصدق نوشت:  «شما اگر واقعاً ملت‌پرست هستید و واقعاً می‌خواهید فداکاری نمایید... امتیاز دارسی را لغو کنید. شما این قدر ساده هستید که خیال می‌کنید خواهند گذاشت شما با سرمایه داخلی نفت استخراج کنید؟ خودتان هم می‌دانید که این کار شدنی نیست.»

با آغاز نهضت ملی‌شدن مخالفت  حزب توده با نهضت ملی ورهبری آن نیز آغاز شد. تأیید نهضت ملی از سوی حزب توده به معنی قبول هژمونی بورژوازی و نفی رهبری حزب توده به مثابه تنها پشتیبان طبقات زحمتکش و یگانه دشمن امپریالیسم بود. ولذا درباره آن چنین داوری کرد:« از هم اکنون می‌توانیم مطمئن باشیم که تجدید نظر در قرارداد نفت به هرحال به سود ملت ایران نخواهد بود و جز تثبیت موضع انگلیس‌ها در کشور ما کاری انجام نخواهد داد. استیفای کامل حقوق ملت ایران در مورد منافع نفتی جنوب تنها در یک صورت قابل تصور است و آن وقتی است که ملت ما حاکم بر سرنوشت خویش باشد. پس حل مسئله نفت منوط به پیروزی حزب ما یعنی ملت ایران است" (نامه مردم 27/3/1329 به نقل از امیر خسروی، 1375: 262)

حزب توده که در جریان وقایع روز خود را شکست­خورده می‌دید برای جبران شکست خود تلاش کرد تا با حمله به جبهه ملی آنها را از صحنه سیاسی کشور حذف کند. به این جهت طی مقالات گوناگونی که در نشریات خود منتشر می‌کرد جبهه ملی و رهبران آن را با شدید‌ترین وجهی آماج تهمت‌های خود ساخت. روزنامه "به سوی آینده" در 3 مهرماه 1329 تحت عنوان "صحنه­سازی‌های اخیر مجلس" نمایندگان مجلس شورا را به سه گروه تقسیم کرد. گروه سوم، دسته عوام­فریبان بودند که در رأس آن‌ها دکتر مصدق قرار داشت. عوام­فریبان که آخرین تیر ترکش استعمار محسوب می‌شوند کسانی محسوب می‌شدند که همیشه سینه خود را سپر تیر بلایا و مخافات می‌کنند و همیشه پرچمدار حفظ استقلال و آزادی کشورند ولی حتی یکبار هم دیده نشده است که به نفع استقلال و آزادی واقعی کشور و به نفع حقوق مردم و قانون اساسی کوچکترین اقدام مفید و مؤثری کرده باشند." (جامی، 1377: 528)

همان روزنامه در مقاله‌ای با عنوان"سیمای ملی ـ ملی چیست و کیست" در تشریح کلمه ملی نوشت: "ملی نقاب سیاهی است که چهره‌های داغدار و ننگین را می‌پوشاند. ملی­سرپوشی است که قبایح و رذایل را می‌پوشاند... ملی با بیگانه دشمن است ولی از استعمار دستور می­گیرد... عقل ملی ناقص، فکرش کوتاه، منطقش ضعیف، زبانش الکن، اشکش گشوده... نیرنگش بی پایان است. این است خصائص ملی" (به سوی آینده21مهر به نقل از جامی، همان منبع: 528) در مقاله‌ای دیگر هم جبهه ملی را ساخته دست امپریالیسم معرفی کرد و نوشت: "امپریالیسم تنها در ایران نیست که به تشکیل چنین جبهه مزدوری دست زده است. اما در ایران این کوشش استعماری شکل مفتضح تر و پلیدتری به خود گرفته است. امپریالیسم در ایران به ایجاد یک بند و بست مبتذل و کثیف مرکب از عوامل خود پرداخت و آن را جبهه ملی نام گذارد." (به سوی آینده 8 آذر 29 به نقل از جامی، همان: 529)

به جز حمله به جبهه ملی و دکتر مصدق، اصل و اساس ملی‌شدن نفت نیز از سوی حزب رد و نفی می‌شد. پس از آن‌که کمیسیون نفت به رهبری دکتر مصدق در 4 آذر 29 پیشنهاد ملی‌شدن صنعت نفت در سراسر ایران را مطرح ساخت، "نامه مردم " نوشت: "اصولا چگونه می‌توان صنعتی را که در دست امپریالیسم باشد ملی کرد." (نامه مردم 26 دی 29- به نقل از امیر خسروی، 1375: 264)

با روی کار آمدن دکتر مصدق پیکان حملات حزب توده نیز به سمت وی و دولتش نشانه رفت. حملاتی که تا ۳۰ تیر ۱۳۳۱ با تمام وجود ادامه داشت و از آن زمان به بعد تا ۲۸ مرداد ۳۲ به شکل و نحوی دیگر جریان داشت.

در طول دوران حکومت دکتر مصدق حزب توده از طریق راه‌اندازی اعتصابات در محیط‌های مختلف کارگری و فرهنگی و یا از طریق تبلیغات و جنگ رسانه‌ای توسط مطبوعات پرشمار خود تا توانست دولت مصدق را تحت فشار گذاشت. شدت این برخوردها به حدی بود که مصدق نام جمعیت مبارزه با استعمار را "جمعیت مبارزه ضد ضد استعمار" گذاشته بود. اما علاوه براین فعالیت‌ها، راه­پیمایی‌ها و تجمعات متعدد حزب در این دوران عامل مهمی در بی­ثبات ساختن فضای سیاسی ـ اجتماعی کشور بود. راهپیمایی و تجمع‌های 23 تیر، 7 و 8 آبان، 14 آذر 1330 و 8 فروردین 1331 از جمله شاخص‌ترین و مهم‌ترین تظاهرات در طول آن دو سال بود.

78 روز بعد از روی کار آمدن دکتر مصدق، اورل هریمن نماینده ویژه رئیس جمهور آمریکا برای گفتگو درباره نحوه حل اختلاف ایران و انگلستان برسر ماجرای نفت وارد تهران شد. چندروز قبل از آن حزب توده اعلام داشته بود که در روز 23 تیر به مناسبت سالگرد کشته شدن نفتگران جنوب که در سال 1325 در جریان اعتصاب سراسری در خوزستان توسط مأموران حکومت نظامی جان خود را از دست داده بودند تظاهرات برگزار خواهد کرد. در آن روز تظاهرکنندگان به دستور سرلشگر بقایی رئیس شهربانی کل کشور به رگبار بسته شدند و تعداد زیادی از تظاهرکنندگان به خاک و خون کشیده شدند. بنا به اطلاعیه رسمی در این روز 20 نفر کشته و200 نفر زخمی شدند. بنا به اخبار غیر رسمی تعداد کشته­شدگان 100 نفر و مجروحان 700 نفر اعلام شد. دکتر مصدق در واکنش به این واقعه بلافاصله رئیس شهربانی را از کار برکنار کرد و او را به دادگاه نظامی معرفی کرد. با آن‌که انتصاب رئیس شهربانی توسط شاه انجام شده بود ولی حزب توده به دنبال این واقعه دکتر مصدق را هدف حملات خود قرار داد. روزنامه شجاعت که به جای به سوی آینده منتشر می‌شد نوشت: "دولت ضد ملی دکتر مصدق در راه ملت­کشی، فاشیسم، دروغگوئی و اطاعت از سیاست استعماری آمریکا گام نهاده است. روز به روز عمق توطئه بزرگی که دولت دکتر مصدق با الهام از منابع امپریالیستی بر ضد منافع ملت ایران چیده است آشکارتر می‌شود..." (روزنامه شجاعت26/4/30 به نقل از جامی، 1377 :551) چهار روز بعد از آن هم روزنامه رستاخیز خلق نوشت: "دکتر مصدق با کشتار 23 تیر می‌خواست نوکری و اطاعت خود را نسبت به امپریالیسم آمریکا اثبات نماید و نشان دهد که او داوطلبانه حاضر است ملت را کشتارکند تا مورد پشتیبانی ترومن قرار گیرد." (رستاخیز خلق 30/4/30 به نقل از جامی، همان: 548) اتهامات حزب توده علیه مصدق درباره این حادثه همان تهمت‌هایی بود که عوامل دربار و انگلیس بیان می‌کردند.

یکی دیگر از روش‌های حزب توده در مقابله با دکتر مصدق مخالفت با اقداماتی بود که برای مقابله با فشار‌های بریتانیا و متحدانش انجام می‌شد. مشخص‌ترین این اقدامات تحریم خرید اوراق قرضه ملی بود. حزب توده در بحبوحه‌ای که مصدق برای جبران قطع درآمد نفت با انتشار اوراق قرضه قصد داشت تا کمبودهای مالی خود را جبران کند از هواداران خود خواست تا خرید اوراق را تحریم کنند. در همین باره محمد علی افراشته شاعر توده‌ای با سرودن اشعار زیر اقدام دکتر مصدق را مورد هجو حمله قرار داد:

پیشوا چشم عقل را واکن //  مملکت را کمی تماشا کن

قرضه را از بهر ملت آوردی  //  راستی هم چه معجزی کردی

بیش از این خلق را به حیله مدوش  //  پیت بردار و نفت را بفروش

و آنکه دارد نمی‌دهد آسان  //  چون به دولت ندارد اطمینان

بنده خاص ینگه‌دنیایی  //  خصم سرسخت ملت مایی

چرا هرجا که یک جاسوس باشد  //  به خان پیشوا مأنوس باشد

رئیس دولت این کشور ماست  //  و یا آفتابه‌دار ینگه‌دنیاست

برو ای پیشوا اطوار کم کن  //  بساط خود را در آمریکا علم کن

تو پیشوا نیستی جانم بلایی  //  تو میکرب سلی، مالاریایی...

از بعد از قیام 30 تیر 1331 و به‌ویژه از بعد از نهم اسفند 1331 روش حزب توده در برخورد با دکتر مصدق و دولت وی تا حدودی تغییر کرد و از شدت حملات توده­ای‌ها علیه مصدق و ملی‌شدن صنعت نفت اندکی کاسته شد.

این تغییر به منزله پشتیبانی صدرصد و همه جانبه نبود. به‌عنوان مثال هنگامی که دکتر مصدق در دی ماه 1331 از مجلس شورای ملی درخواست تمدید اختیارات را کرد. روزنامه‌های حزب توده به‌شدت او را مورد حمله قرار دادند و از جمله روزنامه شهباز ارگان جمعیت مبارزه با استعمار در این باره نوشت: "دیکتاتوری که شاخ و دم ندارد. بساطی که دکتر مصدق گسترده است، رسوا‌ترین اشکال دیکتاتوری فاشیستی است." (محمد علی سفری، 1371: 706)

علاوه بر آن در همین دوران یعنی از 30 تیر 1331 تا 28 مرداد سال بعد یعنی زمان سقوط دولت مصدق، حزب توده سیاست پیشین خود را در زمینه سازمان­دهی دهها اعتصاب کوچک و بزرگ در کارخانه‌های دولتی و خصوصی دنبال کرد. در شرایط ویژه اقتصادی آن دوران این اعتصابات ضربه بزرگی بر پیکر دولت بود. اعتصاب کارگران راه آهن در مهر 1331، کارگران دخانیات در اردیبهشت 1332 و کارگران کوره­پزخانه‌ها در تیر 1332 سه اعتصاب بزرگ این دوره بود. (امیرخسروی، 1375:357)

با این حال بررسی عملکرد و به‌ویژه مطبوعات توده‌ای نشان از آن دارد که در این دوره زمانی 13 ماهه حملات توده ای‌ها به کمتر مصدق نسبت به دوره پیش از آن کمتر شده بود.

به دنبال جدی شدن مسئله کودتای بریتانیا و آمریکا علیه دکتر مصدق و تلاش برای سرنگونی دولت ملی در مرداد 1332 حزب توده تلاش کرد تا با دولت دکتر مصدق ارتباط برقرار کند و برخی اطلاعات به‌ویژه درباره احتمال وقوع کودتا را در اختیار وی قرار دهد. ولی این تغییر جهت هنگامی رخ داد که دیگر کار از کار گذشته بود. در این دوره یکی از دل مشغولی‌های دکتر مصدق علاوه بر دشمنان غربی، دربار و حامیان داخلی آنها، حزب توده بود. دکتر مصدق به دلیل عملکرد حزب توده نمی‌توانست دست­ دوستی که از سوی توده­ای‌ها دراز شده بود را به گرمی بفشارد. عملکرد حزب در روز کودتای 28 مرداد نیز دلیلی بر اعتماد نداشتن دکتر مصدق به آنها بود. حزب توده علی‌رغم ادعاهایی که از بعد از کودتا تا به امروز کرده است، به‌رغم آگاهی از وقوع کودتا، به‌رغم دراختیار داشتن نیروهای تشکیلاتی و... در روز 28 مرداد به اعضا و هواداران خود دستور داد تا از خانه‌هایشان بیرون نیایند و تنها نظاره گر پیروزی کودتا بود.

اما در مقابل همه اتفاقات در روز 28 مرداد حزب تنها به سکوت و نظاره اکتفا کرد. به گفته کیانوری هنگامی که بعداز ظهر 28 مرداد دکتر مصدق در مکالمه تلفنی به او گفت: "همه به من خیانت کردند شما اگر کاری از دستتان بر می‌آید بکنید" (کیانوری، 1371: 278)

بعد از کودتا و به‌ویژه بعد از بازداشت‌های گسترده سال 1332 و آسیب‌های بی­شماری که بر حزب توده وارد آمد، گویی حزب توده و سران و حتی هواداران آن به اهمیت اتفاق پی بردند. بنابراین تلاش برای توجیه استراتژی اشتباه و ضربه‌ای که به ایران، مردم و حتی حزب وارد آمده بود شروع شد. شاید درست‌ترین موضع در این سال‌ها تحلیلی بود که در پلنوم چهارم حزب که در مسکو برگزار شد اتخاذ گردید. آن تحلیل هم بع ÷دز پیروزی انقلاب اسلامی به‌تدریج از سوی اعضای حزب پس گرفته شد و بار دیگر توجیهات متعدد و انداختن تقصیر به گردن مصدق، جبهه ملی و دیگران از سر گرفته شد. از جمله تحلیل‌های کیانوری در این باره است که در نشریات حزب توده بعد از پیروزی انقلاب و نیز در کتاب خاطرات وی آمده است.

درباره دشمنان، مخالفان و منتقدان دکتر مصدق - بخش پنجم

به جز گروه‌ها و افرادی که در قسمت‌های قبل از آنها  نام بردیم، گروه‌ها و افراد دیگری نیز در سال‌های بعد از کودتا به صف مخالفان، منتقدان و در بعضی موارد دشمنان اندیشه‌های دکتر مصدق اضافه شدند. این دسته اخیر برخلاف افراد و گروه‌های پیشین، عموماً در دوران خود مصدق و نهضت ملی‌شدن نفت حاضر نبودند.

این دسته از مخالفان مصدق را به چند دسته مجزا می‌توان تقسیم کرد.

گروه اول شامل طرف‌داران انقلاب اسلامی می‌شود. این گروه به دو دلیل عمده ۲۵ سال بعد از کودتا و دوازده سال بعد از مرگ مصدق بار دیگر به مبارزه با مصدق و مخالفت با اندیشه مصدق پرداختند.

درنگاه این عده در نزاع میان نیروهای موجود در فضای سیاسی ایران بعد از انقلاب، مبارزه با مصدق و نگاه ناسیونالیستی در عرصه سیاست به‌مثابه تضعیف موضع معتقدان به نگاه اسلامی و رهبری انقلاب اسلامی بود. آنها از بعد سیاسی به قضیه نظر داشتند و در نتیجه با مصدق به‌عنوان رهبر جبهه ملی که در مبارزات منتهی به سقوط رژیم بار دیگر در عرصه سیاسی ایران مطرح شده بود به مخالفت برخاستند.

سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که از جمله نیروهای پشتیبان انقلاب و جمهوری اسلامی به شمار می‌رفت، روحانیان مشهوری  نظیر محمدتقی فلسفی و جناح‌هایی در درون حزب جمهوری اسلامی که حسن آیت در رأس آنها قرار داشت، هیات های مؤتلفه اسلامی و نویسندگانی همچون دکتر سید جلال‌الدین مدنی  از جمله این نیروها بودند. نمونه‌هایی از قضاوت این افراد و گروه‌ها درباره دکتر مصدق را در زیر نقل می‌کنیم. سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مرداد ۱۳۵۸  به مناسبت بیست و پنجمین سالگرد کودتا تحلیل در یک بیانیه تحلیلی مفصل به بررسی زوایای مختلف نهضت ملی، دکتر مصدق، آیت‌الله کاشانی و کودتای ۲۸ مرداد پرداخت. در تحلیل آن سازمان، وقوع کودتای آمریکایی - انگلیسی و نقش شاه در آن پذیرفته شده بود. در باره عملکرد و اشتباهات مصدق - کاشانی نیز تلاش شده بود تا به ضعف‌ها و وقت‌های دو طرف اشاره شود. گرچه در مجموع کفه انتقادات به مصدق  به کفه انتقادات به کاشانی برتری داشت. در نتیجه‌گیری نهایی در باره نقش کاشانی - مصدق در آن بیانیه آمده بود:  «در مجموع باید گفت مصدق و کاشانی هر دو عنصر غیروابسته به بیگانه با طرز تفکرهای متفاوت بودند. لیکن مصدق دارای نوعی روحیه فردی بود که طبعاً پذیرش انتقاد و توصیه را برایش مشکل می‌نمود. بسیاری از همکاران وی صاحب‌نظر نبوده و تابع دستور بودند. عده‌ای فرصت‌طلب و مغرض نیز با تأیید کلیه اقدامات وی قصد رسیدن به مقامات بالاتر داشتند. به همین دلیل مصدق عادت به تصمیم‌گیری‌های فردی و بدون مشورت کرده بود.» بیانیه شماره ۲۳ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی: ۶۱) انتقاد آنها به آقای کاشانی هم دو مورد نداشتن قاطعیت لازم و سکوت نسبی در قبال کودتا عنوان شده بود.

دکتر سید جلال‌الدین مدنی در کتاب خود به نام:  «تاریخ سیاسی معاصر ایران» تقریباً سه فصل از کتاب خود را به موضوع نهضت ملی و دکتر مصدق و کودتای ۲۸ مرداد اختصاص داده است. به باور جلال‌الدین مدنی  نهضت ملی ایران نهضتی اصیل و ملی بود و علت موفقیت دکتر مصدق در پیشبرد اهدافش، حمایت مردم به رهبری آیت‌الله کاشانی بود. به نوشته وی:  «توده مردم با پیشوایی آیت‌الله کاشانی با سرسختی تمام از دولت حمایت دارند و به همین دلیل دولت هر حادثه‌ای را با پیروزی پشت سر می‌گذارد.»  (مدنی، بی تا جلد اول ۳۸۳)

تحلیل جلال‌الدین مدنی از وقایع منتهی به سرنگونی دولت ملی و دکتر مصدق، همان تحلیل رایج جمهوری اسلامی تا اواخر دهه ۱۳۶۰ و مدتی پس از آن بود. تحلیلی که  بر پایه اصالت نامه ۲۷ مرداد آیت‌الله کاشانی به دکتر مصدق بنا شده است. در این تحلیل بدون اشاره به زمینه‌های قبلی و پی‌آمدهای حوادث ۲۸ مرداد، همچون ربوده شدن تیمسار افشار طوس رئیس شهربانی کل کشور در روز ۳۱ فروردین ۱۳۳۲ و مرگ بر اثر شکنجه وی و عاملان آن و از جمله دکتر مظفر بقایی کرمانی، بدون اشاره به دلایل پناه‌دادن تیمسار زاهدی در مجلس شورای ملی از سوی آیت‌الله کاشانی و... دلیل عمده کودتا را بر بی‌اعتنایی مصدق به نامه کاشانی عنوان می‌کنند. این در حالی است که حتی در صورت قبول اصالت نامه آقای کاشانی باید به این نکته دقت کرد که پیش از وصول نامه مزبور بنا به نقل منابع موجود دکتر مصدق از احتمال وقوع کودتای دوم آگاه شده بود. علاوه‌برآن نامه در همان زمانی به نخست‌وزیری رسیده بود که هندرسون سفیر آمریکا در تهران مشغول گفتگو و به عبارت درست‌تر تهدید مصدق بود. تکیه تحلیل آقای مدنی و هم‌فکرانش عموماً بر این نکته استوار است که  دکتر مصدق از ادامه کار خسته و ناامید شده بود و از خدا می‌خواست که اتفاقی بیفتد و او قهرمانانه از کار کنار برود و مصدق بیش ازآنکه به فکر ایران باشد به فکر آبروی خود بود. آقای مدنی با قبول طراحی و برنامه‌ریزی آمریکا و بریتانیا برای انجام کودتای ۲۸ مرداد، اقدامات دکتر مصدق در سال دوم نخست‌وزیری‌اش را در راستای برنامه آمریکا و انگلیس می‌داند و عملاً مصدق را از عوامل کودتا معرفی می‌کند. به نوشته ایشان: «دکتر مصدق که با اتکا به نیروی مذهبی و روحانیت مبارز به قدرت رسیده بود در یک سال آخر حکومت خود تمام تلاش خود را رد سرکوبی این نیرو به کاربرد و از ملت ایران ترسیمی منهای مذهب و دیانت در نظر خود ساخت و درحالی‌که در زمینه سیاست خارجی با وجود سابقه و آگاهی ملت کسی نمی‌توانست یک‌قدم به‌سوی توافق با امپریالیست‌ها گام بردارد، سیاست بدون ضابطه و گیج‌کننده داخلی کشور (در صورت خوش‌بینی) توافق انگلیس و آمریکا را تسهیل کرد تا دولت دیگری سرنوشت نفت را تعیین کند.»  (مدنی ۵۱۱)

کتاب آقای مدنی از سوی محافل حکومتی با استقبال مواجه شد و از جمله منابع درسی انقلاب اسلامی و ریشه‌های آن که در دانشگاه‌ها تدریس می‌شد به شمار می‌رفت.

به جز منابع غیررسمی که در بالا به آنها اشاره شد در کتاب‌های تاریخ سال سوم متوسطه نیز جهت گیری‌های ضد مصدق کاملاً مشهود بود. به‌عنوان مثال در این کتاب می‌خوانیم:  «

تلاش‌های این دسته از مخالفان مصدق باتوجه‌به فضای سیاسی بهار ۱۳۶۰ و مواضع جبهه ملی ایران، به‌شدت فضا را علیه نیروهای ملی و شخص دکتر مصدق برانگیخت. این فضا تا به آنجا پیش رفت که نام دکتر مصدق از خیابان‌های کلیه شهرها برداشته شد. به‌عنوان‌مثال در تهران، نام خیابان پهلوی که به خیابان دکتر مصدق تغییریافته بود در تجمعی با حضور محمدتقی فلسفی و جمعی از هوادارانش به خیابان ولیعصر تغییر داده شد.

در دهه‌های ۱۳۶۰ و ۱۳۷۰ روزنامه‌های کیهان، جمهوری اسلامی، رسالت و دیگر نشریات جناح راست که بعدها اصول‌گرایان نامیده شدند مقالات متعددی در نقد و حمله به دکتر مصدق منتشر شد. به‌عنوان‌مثال روزنامه رسالت در سال ۷۸ با انتشار مقالاتی که به قلم حسن آیت بود به‌شدت مصدق را آماج نقد و مخالفت‌های خود قرارداد. عناوینی که این روزنامه برای مقالات آیت برگزیده بود از جمله چنین بود: "مصدق فراماسونر بود (۱۸/۳/۷۸)، "نقش مصدق در به‌قدرت‌رسیدن رضاخان"مصدق و شرکت در کابینه‌های فراماسونی بعد از مشروطیت" (رسالت ۲۹/۳/۷۸)، "مصدق و بازکردن پای امریکایی‌ها در ایران" (رسالت ۲۱/۶/۷۸) "

همچنین در تحلیلی نوشته "روح‌الله جمعه‌ای" با عنوان: "  وفاداری مصدق به سلطنت و سپردن صنعت نفت به آمریکا" ضمن کنار هم نشاندن مصدق و سید ضیاءالدین طباطبایی و قوام السطنه، او را از جمله عوامل استعمار ممعرفی کرده که هرگاه استعمار لازم می­دید آنها را از آستین بیرون می‌آورد و سرانجام هم درباره او چنین داوری کرده است:  «مصدق نه‌تنها ایران‌دوست و وطن‌پرست نبود؛ بلکه احساسات صدها میهن‌دوست را ملعبه دستان استعمار قرارداد." (رسالت ۱۰/۳/۷۸)

موضع روزنامه کیهان که در دهه ۱۳۶۰ تحت‌نظر خاتمی منتشر می‌شد از دهه ۱۳۷۰ به این طرف با تغییر مدیریت آن در قبال دکتر مصدق  و نهضت ملی دگرگون شد و به مواضع روزنامه‌های جمهوری اسلامی و رسالت نزدیک شد و مقالات کیهان با مواضع نظام در قبال نهضت ملی و رهبری آن همسو شد. در این نگاه مصدق اگر هم خائن خوانده نمی‌شد، هم نظر با شاه و آمریکا و انگلستان قلمداد می‌شد. در اسفند ۱۳۸۲ کیهان در یک سلسله مقالات دنباله‌دار که در ۱۷۰ قسمت به چاپ رسید تحت عنوان: "کشف تاریخ، فرازوفرود زندگی دکتر مصدق " به بررسی آرا و عقاید و عملکرد دکتر مصدق پرداخت. جهت‌گیری مقالات کیهان را از تیتر قسمت‌های مختلف به‌خوبی می‌توان دریافت. برخی از آنها چنین است: "رضایت مصدق از کشف حجاب رضاخانی" (۷/۸/۸۳)، :تعرض مصدق به حریم روحانیت (۸/۶/۸۳)، "اعطای اختیارات دیکتاتوری به مصدق" (۱۲/۵/۸۳)، : تشدید فضای دین ستیزی در دوران نخست‌وزیری مصدق" (۱۰/۸/۸۳)، " خرسندی مصدق از مجلس مرعوب و مجذوب (۲۲/۵/۸۳)

این دسته از مخالفان مصدق به‌تدریج وبا گذشت زمان تعدیل شدند و از مخالفت‌های تندوتیز با نام و یاد مصدق کاسته شد. به‌عنوان نمونه روزنامه رسالت در سال ۱۴۰۱ در مقاله‌ای سیاست دکتر مصدق در قبال مسئله فلسطین را تأیید کرد و نوشت:  «مواجهه دکتر مصدق با مسئله فلسطین می‌تواند الگویی برای ملی‌گراها در قبال صهیونیسم باشد.»  (رسالت ۵ خرداد ۱۴۰۱)

روزنامه جمهوری اسلامی نیز البته با یک تفاوت رویکردی مشابه روزنامه رسالت  داشت. جمهوری اسلامی که ارگان حزب جمهوری اسلامی داشت تا زمانی که مهندس میرحسین موسوی اداره آن را بر عهده داشت رویکردی مثبت به دکتر مصدق و سیاست‌های وی داشت. بعد از خرداد ۱۳۶۰ هنگامی که موسوی اداره روزنامه را واگذار کرد، مواضع آن روزنامه نیز تغییر کرد. مواضع انتقادی آن روزنامه در مقالات متعددی که در حمایت از مواضع و شخصیت آیت‌الله کاشانی و از جمله در مقالات دنباله‌دار با عنوان: آیت‌الله کاشانی، نهضت ملی و مصدق" (تیرماه ۱۳۷۹) در آن روزنامه به چاپ رسیده است و یا در سلسله مقالات: " ملی‌گراها وابسته‌های دو چهره" (خرداد ۱۳۶۹) و یا عناوین برخی مقالات و یادداشت‌های آن روزنامه همچون: " مصدق مستبدی لجام‌گسیخته" (جمهوری اسلامی ۱۴/۱۲/۷۸)، "اختیارات مصدق زمینه‌ساز تسلیم نهضت به استکبار" (جمهوری اسلامی ۱۲/۸/۸۱) مشاهده کرد.

باگذشت زمان چنان که در اواخر دهه 1390 با تلاش برخی و درراس آنها مرحوم سید محمود دعایی باردیگر خیابانی در تهران به نام دکتر مصدق نامگذاری شد.

درباره دشمنان، مخالفان و منتقدان دکتر مصدق-بخش ششم

نویسندگان و صاحبان قلم برخوردار از دیدگاه‌های نئولیبرالی که عموماً در عرصه مطبوعات حضوری فعال دارند از جمله منتقدان و مخالفان نسل جدید مصدق هستند گرچه برخی از آنها در دهه‌های پایانی عمر قرار دارند.

ویژگی این دسته از منتقدان مصدق آن است که در همه زمینه‌ها اعم از  اقتصادی، سیاسی، حقوقی، سیاست بین‌الملل و...خود را صاحب‌نظر دانسته، از منظرهای گوناگون نهضت ملی و عملکرد دکتر مصدق را مورد ارزیابی قرار می‌دهند . ولی دشواری از آنجا به وجود می‌آید که این گروه به جز آن که در عرصه‌ای به داوری می‌نشینند که در آن تخصص ندارند؛ بلکه با حقایق و واقعیت‌های تاریخی نیز چندان آشنا نیستند. یک ایراد دیگر نیز در باره این منتقدان زبان تند و در برخی موارد توهین‌آمیز آنهاست.

در میان این افراد و منتقدان چهره‌های نام‌آشنا کم نیستند. پیروز مجتهدزاده، دکتر موسی غنی نژاد، فریدون مجلسی و... از جمله منتقدانی هستند که با مناسبت و یا بی‌مناسبت در هر سخنرانی یا نوشته خود حمله‌ای نیز به دکتر مصدق می‌کنند و مقصر تمام بدبختی‌های دیروز و امروز ایران را شخص وی و پیروان مصدق و یا به قول دکتر غنی نژاد "مصدقی‌های چپ "  معرفی می‌کنند.

از نگاه این دسته از مخالفان یا منتقدان، اصل ملی‌شدن صنعت نفت امری اشتباه بود که موجبات عقب ماندگی  ایران را رقم زد.

دکتر موسی غنی نژاد، استادبازنشسته دانشکده صنعت نفت غنی نژاد از جمله منتقدان مصدق و مخالفان ملی‌شدن نفت است. وی نه‌تنها ملی‌شدن صنعت نفت را زیر سؤال می‌برد؛ بلکه کودتای ۲۸ مرداد را هم اساساً کودتا نمی‌داند. به نوشته او: «در ۲۸ مرداد برخلاف آنچه طرف‌داران مصدق روایت کردند این اراذل‌واوباش نبودند که به خیابان آمدند و علیه مصدق شعار دادند. چون در آن روز افرادی مثل شعبان جعفری در زندان بودند و نمی‌توانستند به خیابان بیایند و این مردم عادی بودند که برای حمایت از سلطنت به خیابان آمدند.» (سازندگی-۳۰/۵/۱۴۰۱) از استاد دانشگاهی مانند آقای غنی نژاد این اظهارنظر  واقعاً جای تعجب و شگفتی دارد. آیا در آن دوران تنها سردسته اراذل‌واوباش شعبان جعفری بود که در غیاب او اراذل‌واوباش بی‌سرپرست مانده و نتوانند عده‌ای را برای مخالفت با مصدق به خیابان‌ها بیاورند. اگر جناب استاد اندک رجوعی به روزنامه‌ها و نیز تحقیقات انجام‌گرفته در باره کودتای ۲۸ مرداد می‌کردند به‌آسانی به اسامی سرکردگان اراذل‌واوباش که در آن روز به خیابان‌ها آمدند پی می‌بردند. بله شعبان جعفری تا بعدازظهر ۲۸ مرداد که از زندان آزاد شد نقشی در تظاهرات و حمله به مراکز دولتی و مرکز رادیو و... نداشت . ولی در غیاب وی تا ساعت ۳ بعدازظهر کسانی همچون برادران عباسی (هفت کچلون)، طیب‌وطاهر حاج‌رضایی، حسین رمضون یخی و برادرش نقی اسماعیل‌پور، محمودمسگر، بیوک صابر، ناصرحسن خانی (جیگرکی)، اصغر استاد علی‌نقی (سسکی) این وظیفه را به نحو احسن انجام دادند. طیب حاج‌رضایی در باره فعالیت خود در آن روز می‌گوید:  «فوراً فرستادم ده بار چوب خریدند و چند تا قمه و دشنه هم که داشتیم. بچه‌ها را جمع کردیم وبا کامیون و جیپ آمدیم شهر... خلاصه می‌دانید که آن روز چه کارکردیم یعنی همه می‌دانند که چه‌طور شد و چه‌طور نشد»

سردسته‌های آن کسانی که دکتر غنی نژاد از آنها به نام مردم یاد می‌کند ده روز بعد از 28 مرداد در مراسمی که به منظور قدردانی از زحماتشان در سرنگونی دکتر مصدق کشیده بودند در ملک خصوصی سپهبد زاهدی نخست‌وزیر کودتا برگزار شد شرکت کردند. یک ماه بعد ازان هم عده دیگری از همین افراد به دیدار شاه رفتند. گزارش کامل این مراسم در اطلاعات هفتگی مورخ 27 شهریور 1332 درج شده است.

دکتر غنی نژاد در همان جا درباره رویکرد سیاسی دکتر مصدق می‌نویسد:  «دکتر مصدق سیاستمداری دارای افکار و رویکردی سازگار و منسجم نبود که بتوانیم او را مشروطه‌خواه، تجددطلب، دمکرات یا لیبرال بدانیم. اندیشه سیاسی او ملغمه‌ای از دیدگاه‌های سنتی و متجدد و حتی متناقض بود که نتیجه آن طبیعتاً می‌توانست گفتارها و رفتارهای بسیار متفاوتی باشد . (همان منبع)

او در ادامه بحث خود بدون آن که شاهد مثالی درباره افکار و عملکرد متناقض مصدق بیاورد موضع دیگری را پیش کشیده و به میراث مصدق برای مخالفان رژیم شاه در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۵۰ اشاره کرده و می‌نویسد: جریان‌های سیاسی و روشنفکری ضد مشروطه و ضد تجدد در میان نسل جوان‌سال‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ عمدتاً ریشه در جریان چپ مصدقی دارد از تأثیرگذارترین نمایندگان فکری این جریان می‌توان از جلال آل‌احمد و دکتر شریعتی نام برد. تأثیر این جریان بر تاریخ معاصر ما داستان شگفت‌انگیزی است... اگر دکتر مصدق در ظاهر از مشروطه و حکومت قانون دم می‌زد و در عمل کار دیگری می‌کرد، مصدقی‌های متأخر تعارف و ظاهر را کنار گذاشتند و آشکارا شمشیر از رو کشیدند و عملاً با شعارهای احساسی به خدمت ارتجاع آمدند و میراث گران‌بهای مشروطیت، تجدد و حکومت قانون را به سخره گرفتند.»

چنین به نظر می‌رسد که اشکال استاد گرامی اقتصاد، کم‌دقتی و یا فراموشی تحولات تاریخ معاصر ایران است. به همین دلیل نیز به تهمت‌زدن و افترا به دیگران پرداخته، چپ مصدقی را عامل شمشیر از رو کشیدن معرفی می‌کند؛ ولی مشخص نمی‌کنند که منظور از این شمشیر از رو کشیدن دقیقاً چه کسانی هستند. آیا منظورشان شاه و ساواک هستند یا دیگران. بعد در ادامه آنها را عامل به سخره گرفتن مشروطیت و تجدد و در خدمت ارتجاع معرفی می‌کنند. دکتر غنی نژاد همچنین معتقدان به دکتر مصدق را مخالف حکومت قانون معرفی کرده‌اند. آیا منظور ایشان از حکومت قانون، حکومت پهلوی در دوران بعد از مرداد ۱۳۳۲ است. اگر منظور ایشان چنین است به نظر می‌رسد که خوب است تورقی در یادداشت‌های علم وزیر دربار شاه بکنند که از جمله می‌نویسد:  اسدالله علم: «[به سفیر آمریکا] گفتم: شما خیال نکنید من در تاریکی می‌رقصم. من می‌دانم که خدمتگزار یک دیکتاتور قوی هستم؛ ولی می‌دانم که نفع این دیکتاتور هزاران برابر ضرری است که به کشور ممکن است بزند. اگر اقدام شدید یا تنبیه می‌کند به‌خاطر مملکت است... به‌علاوه به من نوکر خود اجازه گفتگو و مباحثه می‌دهد... من با عِلم به یک محیط دیکتاتوری با سربلندی خدمت می‌کنم.» (علم سال ۵۲:74)

پیروز مجتهدزاده منتقد یا مخالف دیگر دکتر مصدق است که در برخی نوشته‌های خود به مصدق و اندیشه و عملکرد وی انتقادات و اتهامات فراوانی وارد کرده است. او که ملی‌شدن نفت را نتیجه مبارزات افرادی همچون سپهبد رزم‌آرا و آیت‌الله کاشانی می‌داند و مصدق را کودتاچی می‌خواند. (تابناک ۸/۷/۹۲) اساساً معتقد است که وقایع ۲۸ مرداد نه‌تنها کودتا نبود بلکه "ضد کودتا "ی شاه و آمریکا علیه کودتای مصدق بوده است. وی برای اثبات نظر خود از جمله به‌عنوان کتاب  خاطرات کرمیت روزولت "ضد کودتا = "    ؛Countercoupاستناد می‌کند. (روزنامه اطلاعات ۳/۸/۸۸)

او در مصاحبه با روزنامه مردم‌سالاری بار دیگر به این که مصدق در ۲۸ مرداد علیه شاه و سلطنت کودتا کرد را تکرار می‌کند (مردم‌سالاری ۲۸/۵/۹۲)

مجتهدزاده به این هم اکتفا نمی‌کند و در مصاحبه‌های دیگر خود مصدق را با القابی همچون شارلاتان و شامورتی باز معرفی می‌کند و او را با واژه "یارو" خطاب می‌کند. بنا به اعتقاد مجتهدزاده:  «مصدق نخست‌وزیر معزولی بود که چند روزی را به گونه غیرقانونی به حیات باقی‌مانده دولتش ادامه داد. در هیچ جای جهان کسی مجلس را تعطیل نکرده مگر ایران و در ایران هم این آدم [مصدق] تبدیل می‌شود به قهرمان ملی و سمبل دموکراسی... مصدق در عمل بزرگ‌ترین شارلاتان ایران بود... یارو [مصدق] به احمدشاه فلان، فلان شده می‌گوید شاه وطن‌پرست. به کسی که در پاریس می‌گوید من یک هویج را به سلطنت در ایران ترجیح می‌دهم می‌گفتند شاه وطن‌پرست دموکرات... هر که شامورتی‌بازی‌اش بیشتر باشد مثل، مصدق بیشتر قهرمان و اسطوره می‌شود. شامورتی‌بازی مصدق بی‌نظیر بود و ببینید ما چه ملت ساده‌ای هستیم که در سال ۲۰۱۲ هنوز هم این مزخرفات را قبول می‌کنیم که مصدق قهرمان بود.» (قانون ۲۲/۹/۹۱) البته او یک سال بعد اطلاق این عناوین به مصدق را تکذیب کرد. (مردم‌سالاری ۲۸/۵/۹۲)

بااین‌همه مجتهدزاده در مرداد ۱۴۰۱ هنوز بر همان نظرات پیشین خود پافشاری می‌کند و در مصاحبه با روزنامه آفتاب یزد مصدق را به خیانت علنی در جریان صنعت نفت متهم می‌کند؛ ولی درباره این خیانت توضیح نداده است. در این مصاحبه  در اظهارنظری عجیب بر خلاف نظرات پیشین خود کودتا علیه مصدق را قبول کرده است ولی می‌گوید شاه مخالف کودتا بود. این در حالی است که محمدرضا پهلوی خود در پاسخ به تاریخ می‌نویسد: «پس از بررسی اوضاع با کرمیت روزولت نماینده سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا بر آن شدم که برای یافتن راه‌حلی وارد عمل شوم.»

نویسنده دیگری که در این سال‌های اخیر مکرراً و به مناسبت‌های مختلف به سراغ مصدق و اقدامات او رفته است، آقای فریدون مجلسی است. موضع آقای مجلسی در برخورد با مصدق نسبت به دیگرانی که در پیش به آنها اشاره شد همدلانه‌تر است. نقد اصلی آقای مجلسی به مصدق، عدم توافق با آمریکا و انگلیس بر سر نفت است. به‌عنوان نمونه ایشان نطق تاریخی و استدلالات حقوقی مصدق و وکیل‌مدافع دولت ایران در دادگاه لاهه را زیر سؤال برده و می‌نویسد:  «آیا به نفع ایران نبود اگر آن دادگاه به صلاحیت خود رای می‌داد و وارد رسیدگی به ماهیت دعوا می‌شد؟ حداکثر این بود که ایران محکوم به پرداخت غرامت می‌شد و ختم دعوا می‌شد و بسیاری مسائل دیگر رخ نمی‌داد.»  (اعتماد ۲۴/۵/۱۴۰۱) ایشان همچنین انحلال مجلس از سوی مصدق، اقتصاد بدون نفت - که آن را سیاست موهوم می‌خواند - را از اشتباهات دکتر مصدق می‌داند. آقای مجلسی همچنین انعقاد قرارداد کنسرسیوم در دولت زاهدی را نتیجه لجاجت مصدق در عدم توافق با شرکت نفت انگلیس می‌داند.



bottom of page